گفتـی سیب ...
و لبانت برایلبخندیگشوده شد
چیک چیک !
اولین تصویر
در روحم
تصویرمیوه ممنوعه ایبود که از میان
لبان به سرخی سیبت
خارج شد!
من نه فرشته ام
و نه شیطان...
من آدمی هستم که
می فهمم لبخندت بهشتی از سیب به پا خواهد کرد
پس می خندم که بگویم :سیب!!

لبخند تو را چند صباحی ست ندیدم ای خانه ات آباد بگو سیب...
|
امتیاز مطلب : 399
|
تعداد امتیازدهندگان : 126
|
مجموع امتیاز : 126